به گزارش مشرق، «علی اکبری» در یادداشت روزنامه «کیهان» نوشت:
وزیر محترم امور خارجه کشورمان درباره توقیف نفتکش ایرانی از سوی انگلیس اظهار داشته است: این اقدام یک دزدی دریایی است و روشن است که به درخواست آمریکا انجام شده است. جناب آقای ظریف گفت بهانههایی که انگلیس برای توقیف این کشتی مطرح کرده خندهدار و کودکانه است. آنها [دولتمردان انگلستان] باید رسماً اعلام کنند که «برده آمریکا» هستند و خواستههای این کشور را اجرا میکنند.
بیشتر بخوانید:
کشتیهای انگلیسی از ترس توقیف به تنگه هرمز نزدیک نمیشوند
بیبیسی مدعی اعزام خبرنگار به ایران شد
اظهارات جدید وزیرخارجه انگلیس درباره تانکر توقیفشده
پس از استعفای خانم ترزامی و در حالی که هنوز جانشینی برای وی تعیین نشده است، بوریس جانسون وزیر امور خارجه سابق بریتانیا و کاندیدای تصاحب مقام نخستوزیری این کشور اظهار داشته است در صورتی که پیروز انتخابات شود ممکن است تحریمهای تازهای علیه ایران اعمال کند. او خود را یک «صهیونیست پرشور» و «عاشق» اسرائیل توصیف کرد و اعلام داشت حتماً از فلسطین اشغالی دیدن خواهد کرد. در مقابل، ترامپ نیز از جانسون برای تصدی پست نخستوزیری انگلیس، حمایت کرده است. ترامپ در خردادماه اظهار داشته است: «تصور میکنم بوریس جانسون، عملکرد بسیار خوبی خواهد داشت. فکر میکنم او یک نخستوزیر عالی خواهد شد. » فارغ از انتخاب نخستوزیر آینده انگلستان باید توجه کرد این تنها همراهی انگلستان با تفکر و راهبردهای رئیسجمهور آمریکا نیست. انگلستان از ایده تشکیل یک ائتلاف نظامی دریایی که از سوی آمریکا مطرح شده است، استقبال نموده و ناو جنگی خود را برای آنچه مقابله با ناامنی در خلیج فارس نامیده، به منطقه اعزام نموده است و در لایه ظاهری، اقدامات دیگری که حکایت از شدت یافتن همراهی انگلستان در راهبردها، با آمریکا است توسط انگلستان انجام شده است.
در وضعیت کنونی این همراهی انگلستان با آمریکا، از سوی برخی سیاستمداران و در برخی از مطبوعات و رسانهها بهعنوان یک مؤلفه که میتواند نشانهای از وقوع یک جنگ علیه ایران در آینده نزدیک باشد، تفسیر شده و یا به کنایه مورد اشاره قرار میگیرد. مبنای این تشابهسازی بر این امر استوار است که در سال ۲۰۰۳ میلادی حمله و تجاوز غیرقانونی ائتلاف نظامی- متشکل از چند کشور غربی از جمله آمریکا و انگلستان- به عراق که با تخریب زیرساختها، کشتهشدن بسیاری از مردم عراق و آوارگی میلیونی عراقیها توأم شد، یک تصمیم مشترک بین انگلستان و آمریکا و بدون اخذ موافقت شورای امنیت سازمان ملل بود. این امر اعتراضات فراوانی را در داخل انگلستان برانگیخت و در نهایت در سال ۲۰۰۷ میلادی توی بلر مجبور به استعفا شد. عملکرد بلر باعث شد تعدادی از اعضای حزب کارگر در اعتراض به سیاستهای بلر از سمت خود کنارهگیری کردند و یا به احزاب دیگر پیوستند، بهعبارتدیگر حزب کارگر نهتنها اعتماد عمومی را از خود سلب کرد و حامیان خود را در میان مردم از دست داد، بلکه اعضای حزب خود را نیز از دست داد. بلر حدود ده سال در رأس قدرت بود لیکن در هنگام استعفای او وضعیت اقتصادی انگلستان دارای مشکلات فراوانی بود و نظرسنجیهای انجامشده حکایت از نارضایتی مردم داشت و عموم مردم این مسئله را ناشی از تبعیت انگلیس از سیاست جنگطلبانه آمریکا برمیشمردند و در افکار عمومی، مطبوعات و رسانهها از تونی بلر به سگ دستآموز آمریکا یاد میشد.
به نظر نگارنده چنین تفسیری و پیشبینی جنگ علیه ایران، بیش از آنکه براساس واقعیت میدانی باشد براساس جنگ روانی و رسانهای یا خطای ادراکی و قیاسی است. دلایل این موضوع را میتوان در موارد ذیل اشاره کرد :
۱- علیرغم انتشار اخباری درخصوص همراهی حداکثری انگلستان با آمریکا، انتشار اخبار پشت پرده و افشای ایمیلهای سفیر انگلستان در آمریکا که به سیاستمداران کشورش در مورد همراهی با یک عنصر جاه طلب، غیرقابل اعتماد، بیکفایت و... به نام ترامپ هشدار داده است نشان داد که این همراهی در ظاهر ، در باطن خود ، تشتت و افتراق حداکثری دارد و هستند افراد عاقلی که بخواهند مانع از همراهی کشورشان با یک تاجر ورشکسته در عرصه قدرت و سیاست شوند.
۲- مشابهسازی ایران امروز با عراق دوران صدام نوعی جنگ روانی است. صحبت از معامله غذا در برابر نفت، تهمت به ایران مبنی بر سیاست جاهطلبی، تجاوزگری و برهم زدن امنیت منطقه، بزرگنمایی برخی مسائل کماهمیت داخل کشور و... برخی از مؤلفههایی هستند که در این خصوص مورد توجه نظام رسانهای غرب قرار گرفته است تا افکار عمومی را با خود همراه سازد. برآیند وضعیت نشاندهنده این است که نظام رسانهای غرب نهتنها در این امر توفیقی کسب نکرده است بلکه در بین خود غربیها نیز این گزینه، مورد اجماع نبوده و بسیاری جریانات و افراد، عملکرد ایران را خردگرایانه و منطقی دانسته و از آن حمایت میکنند و طرف آمریکایی و غربی را باعث بروز تنش و مشکل معرفی میکنند. بهعنوان نمونه آمریکا در نشست اخیر شورای حکام نه تنها نتوانست هیچ توفیقی کسب کند بلکه مورد هجمه قرار گرفت که چرا یک توافق مهم را نقض کرده است.
۳- از منظر دوم که خطای ادراکی و قیاسی میباشد باید این نکته مورد توجه قرار گیرد که الزاماً مشابه بودن یکی از متغیرها یا وضعیتهای تحلیل نمیتواند مؤیدی برای تطبیق دو وضعیت متفاوت از جنس زمان، مکان و کیفیت باشد. غیراز متغیر همراهی آمریکا و انگلیس که البته آن نیز چندان معتبر نیست، متغیرهای فراوان دیگری که بسیاری از آنها بهعنوان متغیرهای خارج از کنترل طرف غربی شناخته میشوند در این خصوص باید مورد توجه قرار گیرد تا تحلیل صحیح و منطقی استخراج و ارائه گردد. مولفههایی چون اوضاع بینالملل، وضعیت منطقه، قدرت نظامی جمهوری اسلامی ایران، وضعیت و دست برتر جبهه مقاومت در منطقه، عمق راهبردی جمهوری اسلامی ایران، ثبات سیاسی و اقتصادی ایران، ناتوانی آمریکا در پاسخ به اقدام هوشمندانه جمهوری اسلامی ایران در سرنگونی پهپاد متجاوز و... متغیرهایی هستند که هیچکدام از آنها گزینه «جنگ» را تأیید نمیکنند و بنابراین اگر تحلیلگر یا سیاستمداری تنها با اتکا به شباهت یک متغیر، همراهی دو کشور را مقدمهای برای جنگ، تفسیر کند، دچار خطای ادراکی شده است.
آنچه نگارنده بر آن تأکید دارد این است که با توجه به نفرتی که از عنصری چون ترامپ در افکار عمومی جهان و از جمله در داخل انگلستان وجود دارد و سابقه منفی درخصوص جنگ عراق، این همراهی برخی سیاستمداران انگلیسی باعث پیچیدهتر شدن اوضاع برای انگلستان خواهد شد و تنها خواهد توانست وضعیت سیاستمداران انگلیسی را از «سگ دستآموز بوش» به «برده و غلام حلقهبهگوش ترامپ» تبدیل کند. کشوری که با مسئله مهمی چون بحران برگزیت مواجه است نباید عناصر تأثیرگذار داخلی و خارجی خود را بر موضوعاتی متمرکز کند که هیچ کنترلی بر آن ندارد و بر تفرق در بین مردم و نخبگان انگلیسی میافزاید.